شعرهای ناگفته...
مجال پرسش از عالم چرا نیست ؟ که خاک و جوهر ما هر دو یکٌیست
چو مستغرق به تسبیحش جهان است چرا شش روز عمرم پیش من نیست؟
گر صواب آن است ، تشنه در بیابان مجال خوردن خونش بر او نیست
چرا این کوله بار بر دوش انسان دلیل می فروشی در جواب نیست ؟
در این مهمان سرای بین راهی مسافر،بیش از این ماندن صواب نیست
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۱۱/۰۴ ساعت 23:43 توسط علی ظفرمسافر
|