ماجرای غریق نجات!!!

هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...
حالا من کى مى تونم برم خونهمون ؟

آلیا صبور شهروند امریكایی ایرانی الاصل است كه تمام وقت در دانشگاه نیویورك تدریس می كند و به عنوان یك نابغه نام خود را در ردیف جوان ترین استاد دانشگاه جهان ثبت كرده است. وی در سن 10 سالگی در دانشگاه استونی بروك ثبت نام كرد و در 11 سالگی به عنوان عضو اركستر سمفونی راك لند به اجرای قره نی پرداخت.

مرد کلمه را کشف کرد و مکالمه را اختراع کرد.
زن مکالمه را کشف کرد و شايعه اختراع شد!
مرد قمار را کشف کرد و کارت هاي بازي را اختراع کرد.
زن کارت هاي بازي را کشف کرد و جادوگري اختراع شد!
مرد کشاورزي را کشف کرد و غذا اختراع شد.
زن غذا را کشف کرد و رژيم غذايي اختراع شد!
مرد دوستي را کشف کرد و عشق اختراع شد.
زن عشق را کشف کرد و ازدواج اختراع شد!
مرد تجارت را کشف کرد و پول را اختراع کرد.
زن پول را کشف کرد و «خريد کردن» اختراع شد!
از آن به بعد مرد چيزهاي بسياري را کشف و اختراع کرد.
ولي زن همچنان مشغول خريد بود!![]()
![]()
![]()

به يارو ميگن ترمز ABS چيه؟
ميگه: تو پيچ ها كاره يا ابولفضل رو ميكنن !!!!
پيرزنه از مكه برميگشت توي ساكش شيشه هاي مشروب پيدا ميكنن !! ميپرسند اينا چيه ؟
پيرزنه ميگه : ننه جون من كه نميتونستم دور خونه خدا بگردم يك گيلاس از
اينا ميخوردم خونه خدا دور سرم ميچرخيد !!!!
يكي جونش به لبش مي رسه،تف مي كنه ميميره !!!
يارو ميره كارواش ميگن ماشينت كو ميگه ديدم نزديكه پياده اومدم!!!

یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم .
چاک از یک مزرعهدار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار. قرار شد که مزرعهدار الاغ را روز بعد تحویل بدهد. اما روز بعد مزرعهدار سراغ چاک آمد و گفت: «متأسفم جوون. خبر بدی برات دارم.. الاغه مرد.» چاک جواب داد: «ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده.» مزرعهدار گفت: «نمیشه. آخه همه پول رو خرج کردم..» چاک گفت: «باشه. پس همون
الاغ مرده رو بهم بده.» مزرعهدار گفت: «میخوای باهاش چی کار کنی؟» چاک گفت: «میخوام باهاش قرعهکشی برگزار کنم.»
مزرعهدار گفت: «نمیشه که یه الاغ مرده رو به قرعهکشی گذاشت!» چاک گفت: «معلومه که میتونم. حالا ببین. فقط به کسی
نمیگم که الاغ مرده است.» یک ماه بعد مزرعهدار چاک رو دید و پرسید: «از اون الاغ مرده چه خبر؟» چاک گفت: «به قرعهکشی
گذاشتمش. ۵۰۰ تا بلیت ۲ دلاری فروختم و 998 دلار سود
کردم.» مزرعهدار پرسید: «هیچ کس هم شکایتی نکرد؟» چاک گفت: «فقط همونی که الاغ رو برده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم.»

يك قلب سياه كن خودت مي فهمي
يك بار گناه كن خودت مي فهمي
من اين همه بد نيستم اقا ~خانم
يك لحظه نگاه كن خودت مي فهمي
.
.
.
.
.
لبخندی که بی اراده رو لب های یه عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه:دوست دارم
.