ماجرای غریق نجات!!!

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.
هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.
وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.
هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست. 

و اما خبر بد این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.
هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...
حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟

جوان ترین استاد دانشگاه جهان

آلیا صبور شهروند امریكایی ایرانی الاصل است كه تمام وقت در دانشگاه نیویورك تدریس می كند و به عنوان یك نابغه نام خود را در ردیف جوان ترین استاد دانشگاه جهان ثبت كرده است. وی در سن 10 سالگی در دانشگاه استونی بروك ثبت نام كرد و در 11 سالگی به عنوان عضو اركستر سمفونی راك لند به اجرای قره نی پرداخت.

 

آلیا صبور , دختر ایرانی که در آمریکا کولاک کرد +عکس ها
ادامه نوشته

خراشهای عشق خداوند

چند سال پیش ، در یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت

مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد

مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود

تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد

پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند. پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت

" این زخمها را دوست دارم ، اینها خراشهای عشق مادرم هستند"

گاهی مثل یک کودکِ قدرشناس خراشهای عشق خداوند را به خودت نشان بده، خواهی دید چقدر دوست داشتنی هستند

عجیب ترین انسان ها

عجیب و ترسناک ترین انسان های دیده شده طول تاریخ + تصاویر - www.taknaz.ir

اگه طاقتشو داری برو ادامه

ادامه نوشته

سرگذشت اختراعات!!!

مرد کلمه را کشف کرد و مکالمه را اختراع کرد.

زن مکالمه را کشف کرد و شايعه اختراع شد!

 

مرد قمار را کشف کرد و کارت هاي بازي را اختراع کرد.

زن کارت هاي بازي را کشف کرد و جادوگري اختراع شد!

 

مرد کشاورزي را کشف کرد و غذا اختراع شد.

زن غذا را کشف کرد و رژيم غذايي اختراع شد!

 

مرد دوستي را کشف کرد و عشق اختراع شد.

زن عشق را کشف کرد و ازدواج اختراع شد!

 

مرد تجارت را کشف کرد و پول را اختراع کرد.

زن پول را کشف کرد و «خريد کردن» اختراع شد!

 

از آن به بعد مرد چيزهاي بسياري را کشف و اختراع کرد.

ولي زن همچنان مشغول خريد بود!

بخند تا بتٍرکی

عکس هایی از حیوانات در حال خندیدن

به يارو ميگن ترمز ABS چيه؟
   ميگه: تو پيچ ها كاره يا ابولفضل رو ميكنن !!!!

پيرزنه از مكه برميگشت توي ساكش شيشه هاي مشروب پيدا ميكنن !! ميپرسند اينا چيه ؟
    پيرزنه ميگه : ننه جون من كه نميتونستم دور خونه خدا بگردم يك گيلاس از
    اينا ميخوردم خونه خدا دور سرم ميچرخيد !!!!

يكي جونش به لبش مي رسه،تف مي كنه ميميره !!! 

يارو ميره كارواش ميگن ماشينت كو ميگه ديدم نزديكه پياده اومدم!!!

ادامه نوشته

پاسخ دکتر حسابی

یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم .

ادامه نوشته

ایران قدیم

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

میرزا رضا کرمانی قاتل ناصرالدین شاه

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

ادامه نوشته

قوی ترین مرد جهان

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

عدالت

شهری بود که همة اهالی آن دزد بودند.
شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد؛
برای دستبرد زدن به خانة یک همسایه حوالی سحر با دست پر به خانه برمیگشت، به خانة خودش که آنرا هم دزد زده بود.
به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند؛
چون هرکس از دیگری میدزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی میدزدید.

ادامه نوشته

هندونه نبریده!

ازدواج مثل شهر محاصره شده است: کساني که داخل شهرند سعي دارند ازآن خارج
و آنها که خارج هستند کوشش دارند که داخل شوند!
 
فرانکلين

زندگي زناشويي مثل تاتر است: مردم صحنه زيبا و آراسته آن را مي بينند
درحالي که زن و شوهر با پشت صحنه درهم ريخته و پرماجراي آن سر و کار
دارند.
 
فرانسيس بيکن

ادامه نوشته

گروه99

پادشاهي که يک کشور بزرگ را حکومت مي کرد، باز هم از زندگي خود راضي نبود؛اما خود نيز علت را نمي دانست.روزي پادشاه در کاخ امپراتوري قدم مي زد. هنگامي که از آشپزخانه عبور مي کرد، صداي ترانه اي را شنيد.به دنبال صدا، پادشاه متوجه يک آشپز شد که روي صورتش برق سعادت و شادي ديده مي شد.

پادشاه بسيار تعجب کرد و از آشپز پرسيد: 'چرا اينقدر شاد هستي؟'

ادامه نوشته

زیر آبی!!!

چاک از یک مزرعه‌دار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار. قرار شد که مزرعه‌دار الاغ را روز بعد تحویل بدهد. اما روز بعد مزرعه‌دار سراغ چاک آمد و گفت: «متأسفم جوون. خبر بدی برات دارم.. الاغه مرد.»  چاک جواب داد: «ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده.»  مزرعه‌دار گفت: «نمی‌شه. آخه همه پول رو خرج کردم..»  چاک گفت: «باشه. پس همون

 الاغ مرده رو بهم بده.» مزرعه‌دار گفت: «می‌خوای باهاش چی کار کنی؟»   چاک گفت: «می‌خوام باهاش قرعه‌کشی برگزار کنم.»

  مزرعه‌دار گفت: «نمی‌شه که یه الاغ مرده رو به قرعه‌کشی گذاشت!»   چاک گفت: «معلومه که می‌تونم. حالا ببین. فقط به کسی

 نمی‌گم که الاغ مرده است.»   یک ماه بعد مزرعه‌دار چاک رو دید و پرسید: «از اون الاغ مرده چه خبر؟»   چاک گفت: «به قرعه‌کشی

 گذاشتمش. ۵۰۰ تا بلیت ۲ دلاری فروختم و 998 دلار سود

 کردم.»   مزرعه‌دار پرسید: «هیچ کس هم شکایتی نکرد؟»  چاک گفت: «فقط همونی که الاغ رو برده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم.»

ادامه نوشته

اولین مردمان جهان!

1- اولین مردمان جهان که نخ
به سکه می‌بستند و در داخل
تلفن‌های عمومی می‌انداختند،
ایرانیان بودند!...

 

ادامه نوشته

3000میلیاردها از اینجا میان!!!!!!!!!!!

اینم ویلای ۳میلیون دلاری آقا که از سنگ اعلا ساخته شده نه کاه گل!ببین چطور پول بچه های دبستان آل طه از گلوی بعضیا پایین میره...

    

ادامه نوشته

بدون شرح....

صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسی ها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
ادامه نوشته

دختر به زبان ریاضی...

badbakht.jpg

خودت مي فهمي

يك قلب سياه كن خودت مي فهمي

يك بار گناه كن خودت مي فهمي

من اين همه بد نيستم اقا ~خانم

يك لحظه نگاه كن خودت مي فهمي

جمله قصار

وقتی انسان دوست واقعی داره که خودشم یه دوست واقعی باشه!!!

زیباترین لبخند

می دونی زیبا ترین خط منحنی دنیا چیه؟

.

.

.

.

.

لبخندی که بی اراده رو لب های یه عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه:دوست دارم.

قهوه تلخ واقعا تلخ

در کافه باز شد...
این را صدای زنگ بالای در می گفت.
پسری با دسته گل روبه روی دختر نشست.
از دور چه قدر عاشقانه به نظر می رسید.
_ تو این جا چی کار می کنی ... دسته گل برای چیه؟
_ نترس... برای ابراز عشق نیست... برای تبریکه... به پای هم پیر شید...
_ من..
_ چیزی میل دارید؟
شاید در دل خوشحال شد که پسرک نوجوان حرفش را قطع کرد
ادامه نوشته