سوز دل
سر هر کوی و گذر
سر ره
هر رهگذری را دیدم
دست پرسش به گدایی جوابی کردم
که اگر گشته تمام ، شعله ی شمعم اکنون
در سیاهی اتاق
نکند زخم کند پرزه ی فرش ،، پای عریان تو را
پا بر این قلب گذار
و اگر باز گذر میکنی از کوچه ی ما
نکند پای بر این قلب خونین بگذاری به خطا
قلبم ارزانی تو
ترس دارم خرده شیشه ی عمرم که شکست
زخم سازد به سر سوزنی از
پای برگشت تو را
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۰۹/۰۷ ساعت 10:58 توسط علی ظفرمسافر
|